پل جوزف بدعلی
29 آوریل 1951 - 1 دسامبر 2024
پل جوزف بدالی، شوهر، پدر، پدربزرگ، برادر، کارفرما و دوست محبوب، در 1 دسامبر 2024 پناهگاه های خاکستری را به مقصد سرزمین های مرده ترک کرد. پل شجاعانه با یک سرطان خون نادر و عوارض بعدی پیوند سلول های بنیادی مبارزه کرد. او از طریق همسر مهربانش (ملودی) و فرزندش (کادن) در صبح روز اول در بیمارستان هانتسمن در سالت لیک سیتی، یوتا، از طریق انتقال خود هدایت شد.
پل متولد 29 آوریل 1951 در نیوهیون، کانکتیکات، بزرگترین فرزند از سه فرزند جوزف A. و اما ولتر بدالی بود. پل در برانفورد بزرگ شد که بین جنگل و اقیانوس قرار داشت که عشق به طبیعت و خلاقیت را القا کرد. او در سال 1974 با عشق زندگی خود ملودی بلک ازدواج کرد. پل اشتیاق خود به طبیعت و ادبیات را به چهار فرزندش، لوریا، آلینا، ژانل و کادن منتقل کرد. چه غواصی، کمپینگ، شکار سنگ های قیمتی، استخراج طلا، فلزیابی، تماشای پرنده، علم یا بحث مذهبی، پل همیشه در جستجوی ماجراجویی بعدی خود بود و از هر کسی که می خواست به آن بپیوندد استقبال می کرد.
پل به مدت 10 سال معلم دبیرستان علوم زمین و زیست شناسی بود، اما اشتیاق او به کار با فلزات و سنگ های قیمتی طبیعی، حرفه او را تغییر داد و پل را به تاسیس جواهرات Badali رساند. عشق مادام العمر او به هابیت و ارباب حلقه ها جی آر آر تالکین، تجارت او را در اوایل دهه 2000 شکل داد. او مجوز ساخت جواهرات را از کتابهای تالکین دریافت کرد که نزدیک به دو دهه بود. هر یک از چهار فرزند او زمانی را در کنار پدرشان سپری کردند و ساعتهای بیشماری را صرف یادگیری و ایجاد کسبوکار کردند. این کار سخت اکنون برای آنها ارزشمند است، زیرا اخلاق کاری و زندگی آنها را شکل داده است.
جواهرات بدالی در زمان ریاست شرکت، مجوزهای بسیاری از نویسندگان علمی تخیلی و فانتزی دریافت کرد. پل از همکاری با غول های ادبی بسیاری از طریق جواهرات بدالی مفتخر و سپاسگزار بود. یکی از بزرگترین افتخارات پل این بود که به عنوان یک شخصیت در آرشیو The Stormlight اثر براندون ساندرسون گنجانده شد. به لطف براندون، خاطره لبخند پل برای همیشه زنده خواهد ماند.
زندگی پل پر از ماجراجویی، خانواده، دوستان و خنده بود. پدر و مادر و برادرش بوید آدام بدالی پیش از پل کشته شدند. از پل همسرش ملودی، فرزندانش لوریا، آلینا، ژانل و کادن، 5 نوه و خواهرش دبرا بدالی ویکیزر به یادگار مانده است.
پل به خاطر قلب مهربان، لبخند عفونی و اشتیاق او به زندگی به یاد خواهد ماند. رفتن او در زندگی کسانی که او را میشناختند و دوستش داشتند خلاء ایجاد میکند.
اگر مایلید تسلیت بفرستید لطفا به alaina ایمیل بزنید.تسلیت@ Gmail.com
داستان پل
جعل حلقه واحد ™:
«هابیت» را برای اولین بار در سال 1967 در مقطع راهنمایی در دبیرستان خواندم. این اولین کتابی بود که خودم به طور کامل خوانده بودم. من خواننده بسیار ضعیفی بودم و خواندن کل کتاب به زمان، تلاش و تعهد زیادی نیاز داشت. سبک تالکین و محتوای هابیت علاقه مرا جلب کرد و مجبور شدم استقامت کنم. من اکنون خوب می خوانم و می توانم یک صندوق بزرگ را با رمان های علمی تخیلی و فانتزی که از آن زمان خوانده ام پر کنم. خواندن از هابیت اولین بار نقطه عطفی در زندگی من بود. من از اولین تجربه با JRR Tolkien به روش های بسیار واقعی شکل گرفتم و شکل گرفتم.
به خواندن ادامه دادم ارباب حلقه ها™ هنگام حضور در کالج از 1969 - 1971. بعدها خواندم سیلارمیلیون™. 40 سال بعد، اینجا من جواهرفروشی هستم که حلقه حاکم و دیگر جواهرات دارای مجوز رسمی از رمان های فانتزی را می سازد. در جستجوی نامی برای اولین دخترمان در سال 1975، Lothlorian را پیشنهاد دادم. همسرم صدا و ایده را دوست داشت، اما آن را به Loria کوتاه کرد (loth LORIA n). بنابراین حتی نام فرزند اول من از جی آر آر تالکین الهام گرفته شده است و اتفاقاً به آن افتخار می کنم.
وقتی بزرگ شدم، یک پسر طبیعت بودم. در سال 1956، در سن 5 سالگی، اولین کریستال خود را در محل دفن زباله نزدیک خانه مان پیدا کردم. من تا حالا کریستالی در دست نداشتم. هنوز هم لذت در دست گرفتن آن، جادوی کشف و هیجان داشتن آن را به یاد دارم. یافتن اولین کریستال به من عشق کریستال ها و مواد معدنی و همچنین هیجان یافتن گنج در زمین را به من داد. از آن زمان من یک سگ شکاری راک مشتاق هستم. من دقیقاً می دانم که بیلبو وقتی برای اولین بار آرکن استون را برداشت. من عاشق پیدا کردن چیزها در زمین هستم.
در سال 1970، متوجه شدم یکی از آشنایان مشغول کارهای لاپیداری، تراش و جلا دادن جواهرات بود. یک ساعت بعد من به تازگی تراش و صیقل دادن اولین سنگ جواهر خود، یک چشم ببر را تکمیل کرده بودم. در سال 1974، نقرهسازی را یاد گرفتم تا بتوانم تنظیمات خود را برای سنگهایی که میتراشم ایجاد کنم. من از سال 1975 تا 1977 به تحصیل در زمینه طراحی جواهرات ادامه دادم. اولین فروشگاه جواهر خود را در سال 1975 افتتاح کردم. در سال 1978 با مدرک لیسانس در رشته جانورشناسی و گیاه شناسی فارغ التحصیل شدم و به مدت 7 سال در مقطع راهنمایی و دبیرستان زیست شناسی تدریس کردم و سپس به جواهر برگردم. کسب و کار
بهعنوان یک جواهرساز، که به شدت تحتتاثیر نوشتههای جی آر آر تالکین قرار گرفتم، اجتنابناپذیر بود که یک روزه «حلقهی واحد قدرت» را بسازم. من همیشه یک ماکت از حلقه می خواستم. من احتمالاً اولین تلاشم را در سال 1975 یا بیشتر انجام دادم. خام تلاش می کند تا مطمئن شود. در سال 1997 تصمیم گرفتم آن را به شکلی جدی بسازم، با چندین نتیجه رضایت بخش. من در نهایت در سال 1998 یک سبک مسطح تولید کردم که به نظرم به اندازه کافی خوب بود. در سال 1999، حلقه بیشتر به سبک مناسب راحتی گرد که در حال حاضر ارائه میکنیم، اصلاح شد. من با تالکین اینترپرایز، که اکنون شرکت های سرزمین میانه است، تماس گرفتم و درباره حقوق مجوز مذاکره کردم تا بتوانم The One Ring را بسازم و بفروشم. آن مجوز منجر به مجوزهای دیگر ما با نویسندگان فانتزی در طول سال ها شد.
برخی پرسیدهاند که چرا کسی میخواهد شیء شرورانهای مانند حلقه حاکم سائورون را بخواهد. ایجاد شد تا تمام سرزمین میانه را تحت حاکمیت ظالمانه تاریک خود به بردگی بکشد. در حالی که این هدفی بود که حلقه حاکم برای آن ایجاد شد، یعنی نه چه نتیجه ای حاصل شد و نه تنها چیزی که The One Ring نشان دهنده آن است. من احساس می کنم حلقه نمادی است که برای مسیحیان بسیار شبیه به صلیب است. صلیب در تمام واقعیت نمادی از بزرگترین شری است که در این جهان انجام شده است، اما در عوض به نمادی از بزرگترین فداکاری تبدیل شده است که برای خلاص کردن جهان از شر یک شر بزرگ انجام شده است. من احساس می کنم که حلقه یگانه نمادی از فداکاری مشتاق فرودو از جان خود برای رهایی جهان از شر یک شر بزرگ است. همچنین نمادی از پیوندهای شکل گرفته در سفر یاران و مبارزات آنها برای غلبه بر شر است.
آیا مبارزه برای غلبه بر شر، بهترین و بدترین را در همه ما نشان نمی دهد؟ من معتقدم که به عنوان هدف اصلی مجموعه ارباب حلقهها، The One Ring نیز نمایانگر همه چیزهای خوب و واقعی در سرزمین میانه است. از نظر من این بیانگر رفتار بیلبو، شکیبایی، بردباری و شجاعت فرودو، خرد و تعهد گندالف، زیبایی روح و مهربانی قلب گالادریل، صبر و قدرت آراگورن، ثبات، وفاداری و فروتنی سام است. بسیاری دیگر که در تلاش برای از بین بردن شیطان نقش داشتند. این نشان دهنده فداکاری است که هر یک برای خیر بزرگتر، بهترین انگیزه ها و احساسات انسانی انجام دهند. این یک نماد اخلاقی و اخلاقی است اگر نگوییم تقریباً مذهبی. این به ما یادآوری می کند که حق همیشه در جایی پیروز می شود که افراد خوب از تحمل شر و آن یک فرد امتناع کنند می توان تفاوت ایجاد کند. طلسم امید و ایمان است.
جواهرات من تا حد زیادی بازتابی از کیست و چیستی من است. نوشتههای تالکین تأثیر عمیقی بر افکار، احساسات، علایق و خواستههای من داشته است. من توسط زندگی شکل گرفته ام تا مردی باشم که روزی حلقه یگانه قدرت را بسازد.
- پل جی بدالی